جدول جو
جدول جو

معنی بخاک رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

بخاک رفتن
(مُ خَ زَ)
دفن شدن. (آنندراج). به گور سپرده شدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز رفتن
تصویر باز رفتن
دوباره رفتن، بار دیگر رفتن، بازگشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ وَ دَ)
بهمراه باد رفتن گردوغبار و امثال آن.
لغت نامه دهخدا
(مُ شَ غَ)
در پوست دباغت ناکرده گرفتن:
آنکه از جامۀ آزادگیم عریان ساخت
یا رب از پوست برآرند و به خامش گیرند.
باقر کاشی، عملی سحری برای شوهر کردن دختران. توسل به طلسم و جادویی برای شوی رفتن دختر. عمل ساحران و دعانویسان.
- دعای بخت گشایی، دعا که به نیت به شوهر رفتن دختران دهند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مرکّب از: ب + راه + رفتن، براه افتادن. راه سپردن. براه افتادن با کسی. همراهی او کردن. با او رفتن:
کمر بست و بنهاد سر سوی شاه
بزرگان برفتند با او براه.
فردوسی.
- براه باباکوهی رفتن، کنایه از لواطت و اغلام کردن. (آنندراج، از راه پس رفتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاک رفتن
تصویر پاک رفتن
کامل رفتن تمام رفتن پاک روب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز رفتن
تصویر باز رفتن
مجددا رفتن دوباره رفتن باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار